ره توشه خوشبختی
امام جعفر الصادق :
إذا فَشَتْ ارْبَعَةٌ ظَهَرَتْ ارْبَعَةٌ: إ ذا فَشا الزِّنا كَثُرَتِ الزَّلازِلُ، وَ إ ذا اُمْسِكَتِ الزَّكاةُ
هَلَكَتِ الْماشِيَةُ، وَ إ ذا جارَ الْحُكّامُ فِى الْقَضا اُمْسِكَ الْمَطَرُ مِنَ السَّما،
وَ إ ذا ظَفَرَتِ الذِّمَةُ نُصِرُ الْمُشْرِكُونَ عَلَى الْمُسْلِمينَ)
وسائل الشيعة ، ج 8 ، ص 13.
هنگامى كه چهار چيز در جامعه شايع و رايج گردد چهار نوع بلا و گرفتارى پديد آيد:
چنانچه زنا رايج گردد زلزله و مرگ ناگهانى فراوان شود.
چنانچه زكات و خمسِ اموال پرداخت نشود حيوانات اهلى نابود شود.
اگر حاكمان جامعه و قُضات ستم و بى عدالتى نمايند باران رحمت خداوند نمى بارد.
و اگر اهل ذمّه تقويت شوند مشركين بر مسلمين پيروز آيند.
الله ( خداوند )
اسم مبارک « الله » چهار حرف است هرگاه همزه را انداختی می ماند « لله » که اشاره است به « ولله کل شی» یعنی همه چیز از اوست و اگر لام را انداختی و الف را گذاردی « اله » می شود که اشاره دارد به « و هو اله کل شی » هر چیزی به او موجود است . و اگر لام و الف را انداختی « له » می شود ، « و له کل شی» بازگشت هر چیزی به سوی اوست . و اگر لام از از کلمه « له » انداخته شود ، « ه » باقی می ماند و « هو » لفظی است که دلالت دارد بر سرچشمه عزت حضرت احدیت و لفظ « هو » مرکب است از دو حرف « هاء » و « واو» . لفظ هاء ، اصل است نسبت به واو ، چون واو از اشباع ضمه هاء پیدا شده ، پس در واقع « هو» یک حرف است و دلالت دارد بر وحدت حضرت احدیت .
هرکس روزی 100 مرتبه بگوید « هو الله الذی لا اله الا هو » خدا او را از اهل یقین
گرداند .
یکی از مؤمنان از قول یک مبلغ می گوید: به منزل يكي از اقوام رفته بودم هر چه نگاهي كردم قرآن را در دسترس نديدم به گوشه كنايه گفتم قرآن ميخواهم تا به خود آيند كه بايد قرآن خواند و آن را مخفي نكرد.
پسر خانواده كه فردي بي اهميت به مسايل ديني است و رابطه عليه السلامي با ما نداشت گفت: حاج آقا 30 - 40 سال است تو حوزه هستيد هفتهاي يك آيه حفظ ميكرديد نيازي به قرآن نداشتيد.
اگرچه برايش از جهتي جواب داشتم اما از جهاتي اين حرف من را به خود لرزاند و هرگاه به خود مي آيم از آن حرف درس ميگيرم.چ
جاذبه سیب ، آدم را به زمین زد
و جاذبه زمین ، سیب را .
فرقی نمیکند؛
سقوط ، سرنوشت دل دادن به هر جاذبه ای غیر از خداست
به جاذبه ای می اندیشم که پروازم میدهد ،
خدا …
معشوق مطلق من تویی
خدا: بنده ي من نماز شب بخوان و آن يازده رکعت است.
بنده: خدايا !خسته ام!نمي توانم.
خدا: بنده ي من، دو رکعت نماز شفع و يک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدايا !خسته ام برايم مشکل است نيمه شب بيدار شوم.
خدا: بنده ي من قبل از خواب اين سه رکعت را بخوان
بنده: خدايا سه رکعت زياد است
خدا: بنده ي من فقط يک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدايا !امروز خيلي خسته ام!آيا راه ديگري ندارد؟
خدا: بنده ي من قبل از خواب وضو بگير و رو به آسمان کن و بگو يا الله
بنده: خدايا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم مي پرد!
خدا: بنده ي من همانجا که دراز کشيده اي تيمم کن و بگو يا الله
بنده: خدايا هوا سرد است!نمي توانم دستانم را از زير پتو در بياورم
خدا: بنده ي من در دلت بگو يا الله ما نماز شب برايت حساب مي کنيم
بنده اعتنايي نمي کند و مي خوابد
خدا:ملائکه ي من! ببينيد من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابيده است چيزي به اذان صبح نمانده، او را بيدار کنيد دلم برايش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بيدار کرديم ،اما باز خوابيد
خدا: ملائکه ي من در گوشش بگوييد پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بيدار نمي شود!
خدا: اذان صبح را مي گويند هنگام طلوع آفتاب است اي بنده ي من بيدار شو
نماز صبحت قضا مي شود خورشيد از مشرق سر بر مي آورد
ملائکه:خداوندا نمي خواهي با او قهر کني؟
خدا: او جز من کسي را ندارد…شايد توبه کرد…